شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

بقچه عشق

عکس های منتخب 9ماهگی

پدرررررررررررررررپسررررررررررررررررروقتی قراردارن برن ددر. مامانیییییییییی!!!!!داری عکس میگیری. آرین وقتی با خوابیدن مقابله میکندصورت خوشگلش اینطوری میشه. آرین و.....بازهم منتظر بابایی   آرین عاشق ماشین بازی و...آرین عاشق هلو خوردن ...
5 مهر 1391

تولد رادین جان

  بهمن1390سالگردتولد2سالگی رادین عزیزمون بود اون شب  تو تازه یک ماهه شده بودی قندعسل مامان.خیلی کوچولوبودی. واولین میهمانی بعد تولدت بود که تشریف میبردین شاهزاده من.شب سرد زمستونی بود وسوز سرما روکاملا میشد حس کرد  .وتمام نگرانی مامان این بودکوچولوی خوشگلش سرمانخوره خدای نکرده. اونشب برخلاف شبای گذشته که گریه میکردی (بخاطرکولیک)وبخودت میپیچیدی خداروشکرخیلی اذیت نشدی وکلی بهمون خوش گذشت چندتا عکس خوشگل هم عموصفا ازت گرفت که قرارشده ازش بگیرم اینجا بذارم.   ...
5 مهر 1391

روز مادر

روز مادر پارسال برایم بویی دیگری داشت....چراکه توهرروز ...نه....هرثانیه دروجودم رشد میکردی ومرا با بالندگی خود محکم و استوار لایق نام مادرمیکردی. بابایی مهربونت برام یه دست گل خوشگل آورده بودوروی کارت اون نوشته بودمامانی روزت مبارک ازطرف نی نی طلا. ...
5 مهر 1391

نوروز91

نوروز 91 نوروزی کاملا متفاوت با سالهای گذشته بود چراکه عسل طلای مامانی بعداز 11سال کنارمون بود.مامانی وبابایی خیلی خوشحال بودندوهنگام سال تحویل برای سلامتی وسعادت گل پسر دعا کردند. 2تا کتاب خوشگل به اسم های تاتی کوچولو تو خونه وهتی هیس هیس کادوهای مامان وبابا به توعزیزترین بود.البته یه آویز بالای تخت خوشگل هم بهشون اضافه کن.   مامان جون وآقاجون هم50تومن پول عیدی دادند ومامان ایران وباباعباس هم 100تومان عیدی بهت دادند.دایی محمد 2تا آلبوم خوشگل با عکس های کاکل زری رو بهت عیدی داد.دایی فرهادوبهاره جون  وخاله نگین وحامدجون هم پول کادو دادند...عموعلی وشبنم جون هم2دست لباس تابستونه خوشگل وعموصفا ونداجون هم یه بلوز پاییزه وشل...
5 مهر 1391

شنل مامانی وقتی کوچک بود

٤روز از روزهای اولین ماه پاییز میگذره.چند روزیه که هوا کمابیش خنک شده.امروز صبح لباس های گرم گل پسرم رو بررسی میکردم تا اگه کم وکسری داره بفکر خریدش باشم.   اولین لباسی که بین لباسات بچشمم خورد شنل پشمالو سفیدرنگی بود که مامانی بهش علاقه خاصی داشت.بخوبی یادمه که از مامان ایران خواسته بودم اونو با سیسمونیت بیاره.چون اون یادگار نی نی گولویی مامانی بودودوست دارم اونو حتی به بچه تو هم بدم شنل سلطنتییه دیگه ههههههههه.   سریع آوردمش بهت نشونش دادم وسریع پوشوندمت ببینم چه شکلی میشی.  مثه بره کوچولو یی خوردنی شده بودی اما خودت زیاد ازش استقبال نکردی ومیخواستی اونو از تنت درآرم انگاری با نگاهت میگفتی...
5 مهر 1391

اسباب بازی های موردعلاقه آقا آرین

پریشب بابایی زود اومدخونه تا با گل پسر بریم بیرون  و برات چندتا اسباب بازی جدید بخریم. یه دونه هزارپا عروسکی خوشگل ویه انگری برد موزیکال و4تاتوپ رنگی واست خریدیم. اولش خیلی استقبال کردی اما خوشحالیت تا برسیم خونه تموم شدو دیگه اونا رونمیخاستی. جدیدا اینطوری شدی به اسباب بازی های خودت واونایی که واست میخریم زیاد تمایل نشون نمیدی.شاید فقط همون 1ساعت اولش باهاشون سرگرم بشی اما بعدش دیگه اصلا نگاشون هم نمیکنی درعوض عاشق کنترل تلویزیون .....گوشی تلفن .....کیبوردکامپیوتر .....رادیوضبط ....وحتی سبد پلاستیکی آشپزخونه و.......هستی!!!!!!!!!!!!!!!!ما روبگو که باذوق زیاد وکلی هم هزینه واسه آقازاده اسباب بازی خریدیم چون فکر میکر...
4 مهر 1391

خرسی میشکا

ماه پیش توهمین روزبودکه (12تیر)با بابایی رفتیم مرکز خریدپارسیان تا برای تو عزیزترین چند دست لباس تابستونی بخریم بعدازخرید لباس درحالیکه تو بغل بابایی بودی وکنجکاوانه مغازه ها رو تماشا میکردی رفتیم داخل مغازه اسباب بازی فروشی.اونجا حدود7تا8تا خرس عروسکیی کوچولو دررنگ های مختلف روی میزچیده شده بودکه توعسل طلای مامان خودت از میون خرس هایکیش رو باذوق برداشتی.هرچی خرسای دیگه روجلوت گرفتیم دیدیم انگارنه انگار چشمای قشنگت همون خرسی رو که خودت برداشته بودی روگرفته بود حتی حاضرنمیشدی اونو یه لحظه ازتو دستای کوچولوت رهاکنی.!قربونت بشم الهی.بابایی هم باذوق اون خرسی که اسمش رو بعدا میشکا گذاشتیم  واست خریداینم عکس میشکا تو دستای عسل پسر اینم یه ...
4 مهر 1391

آقا آرین ددری شده حسابی.

عسل مامان از اولش که عاشق گردش بودی وحالا هم که حسابی پیشرفته شدی طوریکه هرمیهمانی که میادخونمون اولش کلی باخنده های شیرینت دلبری میکنی وبه در ورودی خونه چشم میدوزی وباکلی جیغ ودادازسرذوق بهشون میفهمونی که بله شازده میخوان برن ددر .بعدم با یه اشاره میپری تو بغلشون وذوق کنان ازپله ها که میبرنت پایین ساختمونو میذاری روسرت شیطون بلای من.(اخه این دیگه چه مدلشه پسررر ) البته فقط اجازه داری باعمه جون وخاله جونو مامان بزر  گات بریااااااا . اینم آقا آرین که پریده بغل عمه جونش بره ددر. ...
4 مهر 1391

هفت ماهگی

دلبندم امروز 7 ماهه شدی عسلم دیگه راحت میشینی اما هنوز از سینه خیز خبری نیست جیغ های از سر ذوقت, نسبت به قبل محکم تر شده , فرنی رو خیلی دوست داری, اما سوپ رو اصلاً. اما آب هویج و آب سیب را خیلی دوست داری به طوری که تموم میشه گریه میکنی و بازم میخوای. خدا نکنه تلفن خونه زنگ بخوره, باید حتماً قبل از قطع کردن گوشی رو به شما هم بدم تا کلی دکمه هایش را فشار دهی و از صدای آن میخندی و در نهایت گوشی را در دهانت میگذاری...  لثه های پایینت شدیداً میخاره, ولی از دندون خبری نیست. با کمک , کنار میز میایستی و با دستات محکم روی میز میکوبی و از صدای آن لذت میبری. شیشه شیرت را خودت دست میگیری میخور...
4 مهر 1391

عشق کامپیوتر

امروز رفته بودیم خونه مامان ایران تادایی محمد روی عکسای گل پسری که مامانی اونا روگرفته بودکارکنه. آخه دایی محمدت توهنرعکاسی حرف نداره که خودت بعدها آثار اونو در عکس های خودت خواهی دید.خدایی دایی محمد تمام زحمات عکس های یادگاری تورو از بدو تولدت بعهده داشته وکاراش هم فوق العاده است خلاصه دایی مشغول کار با کامپیوترش بود وتوهم بغل مامانی کنار دایی نشسته بودیم که قند عسلم یهووووغافلگیرانه به کیبورد حمله ورشد.دایی هم بلافاصله تورو گذاشت روی صندلی تابهتر به کیبورد دسترسی داشته باشی.وتوهم ماهرانه انگشتای خوشگلت رو روی دکمه های کیبوردحرکت میدادی.من ودایی ازدیدن این حرکت متعجب شده بودیم انگارعمری اینکاره بودی اقاپسملی. ...
4 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد